۱۳۹۰ دی ۲۳, جمعه

سردار علایی بار دیگر تاکید کرد: عمر ساختارهای دیکتاتوری در خاورمیانه رو به پایان است.


 
سردار حسین علایی موسس و فرمانده نیروی دریایی سپاه در دوران جنگ، که مقاله دو روز پیش او در روزنامه اطلاعات درباره سرنوشت دیکتاتوری، خشم حامیان آیت الله خامنه ای را برانگیخته بود، در دوازدهمین نشست دیپلماسی ایرانی با موضوع «بحران سوریه؛ نگاه از درون و برون» در سخنانی، نسبت به تداوم حمایت جمهوری اسلامی از رژیم بشار اسد هشدار داده است.
آقای علایی در این سخنرانی حکومت اسد را رو به پایان دانسته و گفته است: ایران نباید همه تخم مرغ های خود را در سبد بشار اسد بگذارد. ایران باید به روند مردم سالاری در جهان اسلام کمک کند. اسلام با دیکتاتوری و ظلم مخالف است. در هیچ کجا اسلام با دیکتاتوری و ظلم موافقت نمی کند. اسلام با کشته شدن انسانهای بیگناه مخالف است. بنابراین ما همانطور که با کشته شدن شیعیان توسط سنی ها و فرقه گرایان در حلب یا حمص یا عراق مخالف هستیم، با کشته شدن سنی ها به دست دیکتاتورها هم مخالف هستیم. ما طرفدار مظلوم و بر ضد ظلم هستیم. این منطق است که منجر به رشد ما خواهد شد و ما را نگه می دارد.
این فرمانده دوران جنگ افزود: من پیشنهاد می کنم که ایران به بازنگری در سیاست خود در ارتباط با حمایت از دیکتاتورها در هر کجا از جمله بشار اسد انجام دهد و به دنبال اسلامی رفتار کردن باشد. اسلامی رفتار کردن یعنی مخالفت با ظلم و دیکتاتوری در هر کجای جهان است. برای حمایت از فلسطین نیز باید فکر دیگری برای مقاومت کرد. پس باید برای آینده سوریه فکر کنیم. ایران باید فعالانه برای جایگزین کردن ساختارفرسوده دیکتاتوری در سوریه با یک ساختار اسلامی مردمی برنامه ریزی کند. من بسیار بعید می دانم که روند فعلی به بقای نظام فعلی بینجامد.
به گزارش دیپلماسی ایرانی متن این اظهارات بدین شرح است:
بقای هر حکومتی به چند عامل بستگی دارد. ما باید بررسی کنیم که این عوامل در سوریه چه وضعیتی دارند و بر اساس آن تا چه حد می توان انتظار بقای حکومت در این کشور را داشت.
یکی از عوامل بقای حکومت ها ساختارهای حکومتی است. ساختارهای حکومتی می تواند به بقای دولت ها حکومت کنند. ساختارهای حکومتی در سوریه دارای دو مشکل است. یکی این که این ساختار بسیار کهنه و فرسوده شده است و حتی در ساختار فعلی، افراد حکومتی به جز شخص بشار اسد، خسته شده اند. خیلی از این افراد نشاط لازم برای ادامه حکومت را ندارند.
مشکل دوم این ساختار این است که ساختارهای حکومت در سوریه مربوط به زمان جنگ سرد است. یعنی این ساختارها به جهانی مربوط می شود که شوروی سابق و آمریکا به عنوان دو ابرقدرت بر امور جهان حاکم بودند. در آن زمان در کشورهای بلوک شرق ساختارهایی طراحی می شد که سیستم تک حزبی حاکم بود و متکی بر ابزارهای امنیتی و نظامی بود. زمان این چنین ساختارهایی گذشته است و اصولا عمر ساختارهای دیکتاتوری در خاورمیانه رو به پایان است. این اتفاق منحصر به لیبی و سوریه که دارای سیستم ریاست جمهوری هستند نیست، بلکه به نظر می رسد عمر حکومت های پادشاهی منطقه نیز رو به اتمام است. هرچند ممکن است زوال این حکومت ها طول بکشد ولی فرا می رسد. بنابراین در سوریه ساختارهای حکومت برای بقای این حکومت مناسب نیست.
پایه دوم و عامل بقای دیگر حکومت، مردم است. در سوریه اکثریت مردم خواهان ساختارهای حاکم کنونی نیستند. حتی اقلیت ها نیز در اثر نگرانی از آینده است که به وضع موجود رضایت می دهند. در واقع آنها نیز وضع موجود را قبول ندارند و از آن احساس رضایت نمی کنند. حتی کسانی که در بدنه حکومت هستند، بین ساختارهای متکی بر قواعد مردم سالاری و ساختارهای مبتنی بر دیکتاتوری، ساختارهای دموکراتیک را ترجیح می دهند. یعنی حتی اگر از افرادی که در حکومت های دیکتاتوری هستند در مورد این موضوع سوال کنید خواهید دید که خود آنها نیز دموکراسی را ترجیح می دهند. بنابراین همه حکومت های دیکتاتوری بر نشانه های دموکراسی خود تاکید می کنند. حتی بشار اسد هم پذیرفته است که اصلاحات انجام دهد. اصلاحات یعنی پذیرفتن این که وضعیت قبلی دچار اشکال بوده است و آن را قبول ندارند. بنابراین همین موضوع از نظر افکار عمومی پذیرفته شده است که وضع موجود قابل پذیرش نیست و اکثریت مردم در سوریه به دنبال تغییر ساختار هستند. این تغییر ساختار با مقایسه این حکومت با سایر حکومت ها هوادار بیشتری پیدا می کند. معمولا مردمی که در سایر حکومت های دیکتاتوری زندگی می کنند وضعیت خود را با مردمی که تحت ساختارهای دموکراتیک تر زندگی می کنند، مقایسه می کنند و همیشه آن ساختارها را ترجیح می دهند. چرا که در آن ساختارها، مردم آزادی بیشتری دارند؛ امکان فعالیت اقتصادی فراهم تر است؛ مردم از رفاه بیشتری برخوردار هستند و غیره. به عنوان مثال مردم لیبی در دوران قذافی با وجود درآمد نفتی زیاد این کشور در فقر به سر می بردند. قذافی درآمد نفتی را در بانک های قذافی ذخیره کرد و حتی حاضر نشد برای دوام خود آن را برای مردم خرج کنند.
لذا حکومت های دیکتاتوری نه تنها آزادی مردم را سلب می کنند بلکه به رفاه مردم هم توجه نمی کنند. بنابراین اکثریت مردم سوریه ساختارهای کنونی حکومت را نمی پذیرند و با آن مخالفند. نشانه این مسئله را می تواند در تداوم مخالفت های عمومی و شدت کشتارها دید. درست است که سرکوب ها مانع از گسترش اعتراضات مردمی به شهرهای بزرگ شده است، ولی این به این معنی نیست که اعتراض و مخالفتی وجود ندارد. بلکه اعتراضات و مخالفت ها از سوی مردم وجود دارد، ولی امکان بروز نمی یابد. اگر فرصت و امکانی بیابد و آزادی ایجاد شود این مخالفت ها خود را بروز خواهد داد.
عامل سوم بقای حکومت ها روابط خارجی و تعاملات بین المللی است. در این حوزه حکومت فعلی سوریه در حال محدود شدن است. به طور مشخص حکومت های غربی با این دولت مخالف هستند، اتحادیه عرب، به استثنای عراق، با این حکومت مخالف است. روسیه و چین هم اگرچه الان با قطعنامه غرب در شورای امنیت مخالفت می کنند ولی این کشورها هم مخالفت مبنایی تغییر حکومت در سوریه ندارند. بلکه توجه آنها به مسائل آینده سوریه و چانه زنی های این کشورها با آمریکا است. آنها به دنبال گرفتن امتیازات از آمریکا هستند و اصلا به دنبال بقای بشار اسد نیستند. مسئله چین و روسیه این است که در رابطه با تغییر رژیم در سوریه چه مسائلی را باید با آمریکا و غرب حل کنند. روسیه همواره نشان داده است که در مسائل خاورمیانه بسیار عقب افتاده عمل کرده است. در لیبی ناتو تمام ساختارهای روسی ارتش لیبی را از بین برد و روسیه فقط تماشا کردند و به قطعنامه لیبی هم رای مثبت دادند. در آینده اگر کار به شورای امنیت بکشد، روسیه همانطور که در مورد مسئله هسته ای ایران رای مثبت داد، در مسئله سوریه هم موافقت خواهند کرد. ولی پیش از آن تلاش می کنند امتیازات لازم را از آمریکا بگیرند. چرا که نگاه روسیه به سوریه به عنوان ابزاری برای امتیازگیری برای آینده است و نه به عنوان یک متحد سفت و سخت. بنابراین سوریه در حوزه تعاملات بین المللی فقط ایران را برای خود نگه داشته است.
عامل چهارم بقای حکومت ها، اقتصاد است. صادرات نفت سوریه چهارصد هزار بشکه در روز بوده است که تاحدی عامل بقای دولت این کشور بوده است. به واسطه تحریم های اقتصادی، سوریه این عامل را هم از دست داده است. البته حکومت سوریه امیدوار است که با کمک دیگران بتواند نفت خود را بفروشد. بنابراین به نظر می رسد سوریه در آینده حتی برای پرداخت حقوق کارمندان خود با مشکل مواجه خواهد شد. یعنی این گونه نیست که به اقتصاد پرقدرتی تکیه کند و دچار مشکلات جدی خواهد بود.
مسئله دیگری در این زمینه مطرح می شود و گفته می شود که ترکیه در سوریه ۲ میلیارد و هشتصد میلیون دلار بازار داشته است و بحث می شود که ایران جای ترکیه را در این رابطه بگیرد. ولی نباید فراموش کرد که ایرانی که بازار خود را در اختیار چین قرار داده است، چگونه می تواند بازار سوریه را بگیرد. من چنین قابلیتی در اقتصاد کشورمان نمی بینم. اقتصاد کشور ما متحرک و پویا نیست. ما بازارهای آماده را از دست داده ایم چگونه می خواهیم در چنین بازاری قدرت داشته باشیم. همین الان ما در بازار خود را به روی چین باز کرده ایم و نتوانسته ایم بازار خود را مدیریت کنیم.
بنابراین ظرفیت بقا در سوریه رو به پایان است. ما باید به این موضوع توجه کنیم و آرمان ما که بقای دولت بشار اسد به دلیل مسئله مقاومت و امنیت ملی باقی است ممکن است تحقق پیدا نکند.
البته در مورد مسئله مقاومت و امنیت ملی کشور ما هم من بحث دارم. آیا واقعا دولت کنونی سوریه در مسئله مقاومت نقش مهمی ایفا می کند، یا دولت سوریه از موضوع مقاومت برای بقای دولت خود استفاده می کند؟ نکته دیگر این است که آیا امنیت ملی ما از طریق حمایت از دولت هایی مثل سوریه تامین می شود و یا شیوه های دیگری برای توسعه و تقویت امنیت ملی در کشور وجود دارد؟
اما این مسئله که چه اتفاقی در آینده برای وضعیت کنونی قابل پیش بینی است؟ آنچنان که به نظر می رسد، چند احتمال ممکن است رخ می دهد. احتمال اول این است که دراثر فشارهای خارجی کنونی بر سوریه، دولت این کشور مجبور می شود اصلاحات را در حدی بپذیرد. نتیجه پذیرش اصلاحات حرکت به سمت انتخابات است. چرا که اصلاحات بدون انتخابات معنا ندارد. این که گفته شود رفتارها تغییر خواهد کرد معنایی نخواهد داشت بلکه همه معتقدند حکومت باید دست مردم باشد و سازوکار این مسئله نیز انتخابات است. انتخابات هم به معنای تغییر است. یعنی اگر بشار اسد اصلاحات را بپذیرد، به معنی رفتن خود است.
احتمال دوم مسیر سرکوب است. مسیر سرکوب به شرط این که کشتار محدود باشد و به طور فوری پاسخ دهد ممکن است جواب می دهد. اما اگر کشتار توسعه پیدا کند و مخالفین بتوانند زمان بگیرند، مسیر سرکوب باعث مداخله بین المللی خواهد شد. مداخله بین المللی نیز به معنی سرکوب است. این مداخله ممکن است به معنای مداخله نظامی همانند لیبی هم نباشد. نوع مداخله ممکن است همانند مداخله ای باشد که در عراق صورت گرفت. یعنی شروع به مداخله در حوزه هایی کنند که در نهایت منجر به سقوط حکومت می شود.
احتمال سوم، مصالحه است. اما باید دانست مصالحه زمان دارد. اگر دولت در زمان مناسب بتواند با مخالفین مصالحه کند، زمان بقای خود را بیشتر خواهد کرد. البته به شرطی که بتواند مصالحه را مدیریت کند. اما اگر زمان مصالحه بگذرد حتی اگر مصالحه هم صورت بگیرد، باز هم به انتخابات خواهد انجامید و انتخابات نیز به معنای تغییر است.
بنابراین تصور من این است که احتمال ماندگاری بشار اسد رو به افول است. بر اساس این مسئله ایران به عنوان یکی از کشورهایی که از ابتدا تمام ظرفیت و توانمدنی خود را برای بقای دیکتاتوری به نام بشار اسد گذاشته است و آبروی خود را در جهان اسلام برای حکومت سوریه و خاندان اسد به خطر انداخته است چه می تواند بکند؟
به نظر من فرض را باید بر این گذاشت که احتمالا این دیکتاتوری رو به پایان است. بنابراین ایران نباید همه تخم مرغ های خود را در سبد بشار اسد بگذارد. ایران باید به روند مردم سالاری در جهان اسلام کمک کند. اسلام با دیکتاتوری و ظلم مخالف است. در هیچ کجا اسلام با دیکتاتوری و ظلم موافقت نمی کند. اسلام با کشته شدن انسانهای بیگناه مخالف است. بنابراین ما همانطور که با کشته شدن شیعیان توسط سنی ها و فرقه گرایان در حلب یا حمص یا عراق مخالف هستیم، با کشته شدن سنی ها به دست دیکتاتورها هم مخالف هستیم. ما طرفدار مظلوم و بر ضد ظلم هستیم. این منطق است که منجر به رشد ما خواهد شد و ما را نگه می دارد.
بنابراین باید فرض کنیم که چنین اتفاقی ممکن است بیفتد. ایران هم اکنون بهترین فرصت را داراست که باید از این فرصت استفاده کند و در جهت تحول در سوریه به صورت مدیریت شده گام بردارد. من فکر می کنم اتحادیه عرب دست به کار خطرناکی زده است. اگر اتحادیه عرب طرفدار دموکراسی شود و خواهان دموکراسی است، تمام شاهان اتحادیه عرب باید از حکومت دست بکشند. اتفاقا همین مسئله مسیر خوبی است. ما باید در کنار اتحادیه عرب برای ساقط کردن شاهانی که اتفاقا عضو همین اتحادیه هستند بایستیم. مگر آنها به دنبال دموکراسی در سوریه نیستند؟ پس چرا دموکراسی در عربستان در عربستان و قطر برقرار نشود؟
به هر حال باید توجه کنیم که دموکراسی در همه کشورهای اسلامی به نفع ایران است. در همه این کشورها دموکراسی هم امنیت ملی ایران را افزایش می دهد هم باعث می شود جریانات اسلام گرا در منطقه تقویت شوند.
کدام کشور را در منطقه خاورمیانه سراغ داریم که انتخابات در آن برگزار شده ولی پیروز نشده اند؟ کسانی که تصور می کنند دیکتاتوری ها عامل برقراری منافع ملی یا به نفع اسلام گرایان هستند کاملا در اشتباه هستند. در سوریه هم اگر انتخابات برگزار شود اکثریت به قدرت می رسند. آیا این اکثریت می پذیرند که با اسرائیل کنار بیایند؟ اصلا چنین چیزی ممکن نیست. اگر این اکثریت بر سر کار بیایند، جولان زودتر از چنگ اسرائیلیها رها خواهد شد، تا حکومت بشار اسد تداوم یابد. به همین دلیل است که اسرائیل و آمریکا در مورد رفتن بشار اسد دچار ابهام هستند. آنها می گویند تا زمانی که نتوانیم مدیریت در صحنه سوریه را در دست داشته باشیم، بشار اسد باید در قدرت بماند. یکی از دلایل بقای بشار اسد و صحنه گردانی اتحادیه عرب همین ابهام و سرگردانی آمریکا و اسرائیل است. در غیر این صورت اتحادیه عرب دارای جایگاهی نیست که وارد معادله سوریه شوند. صحنه گردانی اتحادیه عرب فقط در اثر این مسئله است که آمریکاییها نمی دانند در صحنه سوریه چه اتفاقی رخ خواهد داد. زمانی که آنها بتوانند مخالفین را مدیریت کنند بلافاصله بشار اسد سقوط خواهد کرد. در حال حاضر آنها در مدیریت مخالفینی که در داخل کشور پایگاه داشته باشند، دچار مشکل هستند و این مسئله برای آنها مبهم است.
بنابراین به نظر من وضع سوریه هیچ گاه از وضع لیبی که با کمک ناتو سرنگون شد و در حال حاضر اسلام گرایان در حال قدرت گرفتن هستند بدتر نخواهد شد. ایران الان باید مسئله فرقه گرایی و احتمال کشتار اقلیت ها از جمله شیعیان را مدیریت کند. من پیشنهاد می کنم که ایران به بازنگری در سیاست خود در ارتباط با حمایت از دیکتاتورها در هر کجا از جمله بشار اسد انجام دهد و به دنبال اسلامی رفتار کردن باشد. اسلامی رفتار کردن یعنی مخالفت با ظلم و دیکتاتوری در هر کجای جهان است. برای حمایت از فلسطین نیز باید فکر دیگری برای مقاومت کرد. پس باید برای آینده سوریه فکر کنیم. ایران باید فعالانه برای جایگزین کردن ساختارفرسوده دیکتاتوری در سوریه با یک ساختار اسلامی مردمی برنامه ریزی کند. من بسیار بعید می دانم که روند فعلی به بقای نظام فعلی بینجامد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر