خبرگزاری هرانا - حشمت الله طبرزدی زندانی سیاسی محبوس در زندان رجایی شهر کرج به مناسبت روز جهانی آزادی مطبوعات و روز کارگر یادداشتی را از این زندان به رشته تحریر در آورده است.
متن این نامه که اختیار خبرگزاری هرانا قرار گرفته است به شرح زیر است: گفتند: روز سوم می روز جهانی آزادی مطبوعات است. گفتم: ناسلامتی من هم یک روزی یک روزنامه نگار بودم. پس خوب هست یک چیزی بنویسم و این روز را گرامی بدارم. گفتم: روز اول می به عنوان روز کارگران را گرامی بداریم. یکی از همبندیان عزیز گفت: پیشنهاد می دهم یکروز دیرتر برگزار شود، زیرا ایام فاطمیه است، دیگر همبندیان عزیز پاسخ دادند: درین مملکت سال به دوازده ماه عزا است ولی روز جهانی کارگر فقط یک روز است، این بود که روزجهانی کارگر و آزادی مطبوعات را باهم جشن گرفتیم،
جالب این است که در سالن دوازده رجایی شهر نمایندگانی از همه گروههای سیاسی فعال در ایران حضور دارند و باهم دوستی مصالمت آمیز دارند، از جمله جنبش سبز ایران، بهاییت، سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان ایران، طرفداران پادشاهی ایران، حزب پژواک، حزب پ. ک. ک، دستگاههای مستقل و حتی کسانیکه به جاسوسی متهم شده اند. همه این جریانات در جشن اول و سوم ماه می شرکت کردند ولی شنیدم زندانبانان غیظ کرده که چرا جشن گرفتید،
دیروز پنج شنبه همسرم محبوبه و دخترم فاطمه آمده بودند ملاقات، پرسیدم: چگونه آمدید؟ محبوبه گفت: با آژانس ۲۵۰۰۰ تومان نیز میدهیم با خود حساب کردم هر رفت و آمد میشود ۵۰۰۰۰ تومان. یادم آمد سال ۱۳۵۹ برای مدتی معلم دینی و امور تربیتی دبیرستان و دانشگاه ملی بودم ۱۵۰۰تا۲۰۰۰ تومان حقوق می گرفتم، اجاره خانه میدادم و زندگی دو نفری را به خوبی اداره میکردیم به راستی به برکت جمهوری اسلامی چقدر پیشرفت کرده ایم.
یادم آمد خرداد ماه و تیر ماه در راه است، ۱۸تیرماه ۱۳۷۸ هزاران زندانی. زندانیها آنقدر زیاد بودند که اوین، شکنجه گاه توحید، بازداشتگاه های نیروی انتظامی و سپاه مملو از زندانی فقط من ماندم و من. اکبر محمدی، ابراهیم عزت نژاد و چند نفر دیگر نیز به خاک این مرزپرگهرسپرده شده اند. تجربه خوبی بود چرا که از ۱۸ تیر میگوییم ازین کار نوستالژیک،
چرا از ۲۵ تیر ۸۸ نگوییم، نزدیک به چهار میلیون از این ملت خوب به خیابان ریختند و فریاد برآوردند رای ما کجاست به مدت ۷ ماه زدو خورد، تجاوز، شکنجه، سرکوب، کُشتن، زندان، بعد اعدام کردند، موسوی دستگیربشه ایران قیامت میشه، به خودم گفتم و حتی به بازجویان بسیاردوست داشتنی اما خشن و از انسانیت بدور گفتم: این بار این شعله ها خاموش شدنی نیست. حالا همه ما زندانیان سیاسی، جنبش سبز، هیچ! بیش از یکسال است که موسوی و کروبی و زهرا رهنورد را به اسارت گرفته اند اما آب از آب تکان نخورد.
با خود فکر میکردم؛ آیا این مردم همان هایی هستند که سال ۵۶ و۵۷ دیده بودم، خود پاسخ خود را دادم، شاه بویی از انسانیت برده بود، لازم باشد خامنه ای همه را میکشد تا جمهوری اسلامی زنده بماند، نگاهی به روزنامهء حکومتی انداختم مدتی است فقط ایران و همشهری میدهند، حتی کیهان را قطع کرده اند. دیگر دو جناح اندرونی حکومت یعنی پایداری و جبهه متحد برای تقسیم غنایم آنگونه به جان هم افتادند که نگو و نپرس. اینها که از خود بدتر میگویند پس چرا ما زندان هستیم دراین مورد در حقیقت افتادم سرانجام چه باید بودن؟ ما که دسترسی به رسانه های آزاد نداریم. ولی همین صدا و سیمای اسلامی انحصاری حکومت را که میبینیم با خود میگوییم، راستی که از سماجت بحرینیها و شجاعت سوریها در شگفتم.
سوریها از همین حالا دیکتاتور حاکم را به خاک ذلت بنشانده اند که براستی برود، بحرینیها نیز دست بردار نیستند ولی خداکند که مثل ما از چاله به چاه نیفتند. کاش جوانان بحرینی از انقلاب ما درس بگیرند، اگرچه هرکس حق داردآنچه را که دوست دارد تجربه کند.
شنیدم که در بیرون زندان گرانی و تورم بیداد میکند، حکومتیها نیز تقصیرها را به گردن هم می اندازند. حکومتیها که به خود واگذاشته شده اند، جنگ قدرت برای اشغال کرسیهای مجلس فرمایشی و ریاست جمهوری آینده و چانه زنی باقدرتهای غربی برای اینکه مصالحه ای صورت بگیرد و اینها پول نفت را بگیرند و حکومت کنند و اپوزسیون بیرون مرز نیز، بقدری درگیر مسایل فراوان و مهم خودش است که کمتر به امور دیگر میپردازد، باخود فکر کردم تکلیف این ملت ستم دیده با اینهمه رنج فراوان چیست؟ چیزی به نظرم رسید که مایه آرامشم شد، که این مردم خود میدانند چه کنند، تو بهتر است کار خود را انجام بدهی، کار تو این است که با شکیبایی دوران مبارزه و حبس را تحمل کنی و دیگران را به شکیبایی در راه مبارزه تا رهایی دعوت کنیم. بسیار خوب، من راه مقاومت را برگزیدم و ادامه میدهم. مردم نیز خوب میدانند چه کنند.
به دانشگاه و مجید افتخار میکنم
جنبش سبز زنده باد زیرا که مبارزه برای آزادی، عدالت، دمکراسی و حقوق بشر بشدت ادامه دارد
حشمت الله طبرزدی
بند ۱۲ زندان رجایی شهر کرج
جالب این است که در سالن دوازده رجایی شهر نمایندگانی از همه گروههای سیاسی فعال در ایران حضور دارند و باهم دوستی مصالمت آمیز دارند، از جمله جنبش سبز ایران، بهاییت، سازمان مجاهدین خلق، حزب دموکرات کردستان ایران، طرفداران پادشاهی ایران، حزب پژواک، حزب پ. ک. ک، دستگاههای مستقل و حتی کسانیکه به جاسوسی متهم شده اند. همه این جریانات در جشن اول و سوم ماه می شرکت کردند ولی شنیدم زندانبانان غیظ کرده که چرا جشن گرفتید،
دیروز پنج شنبه همسرم محبوبه و دخترم فاطمه آمده بودند ملاقات، پرسیدم: چگونه آمدید؟ محبوبه گفت: با آژانس ۲۵۰۰۰ تومان نیز میدهیم با خود حساب کردم هر رفت و آمد میشود ۵۰۰۰۰ تومان. یادم آمد سال ۱۳۵۹ برای مدتی معلم دینی و امور تربیتی دبیرستان و دانشگاه ملی بودم ۱۵۰۰تا۲۰۰۰ تومان حقوق می گرفتم، اجاره خانه میدادم و زندگی دو نفری را به خوبی اداره میکردیم به راستی به برکت جمهوری اسلامی چقدر پیشرفت کرده ایم.
یادم آمد خرداد ماه و تیر ماه در راه است، ۱۸تیرماه ۱۳۷۸ هزاران زندانی. زندانیها آنقدر زیاد بودند که اوین، شکنجه گاه توحید، بازداشتگاه های نیروی انتظامی و سپاه مملو از زندانی فقط من ماندم و من. اکبر محمدی، ابراهیم عزت نژاد و چند نفر دیگر نیز به خاک این مرزپرگهرسپرده شده اند. تجربه خوبی بود چرا که از ۱۸ تیر میگوییم ازین کار نوستالژیک،
چرا از ۲۵ تیر ۸۸ نگوییم، نزدیک به چهار میلیون از این ملت خوب به خیابان ریختند و فریاد برآوردند رای ما کجاست به مدت ۷ ماه زدو خورد، تجاوز، شکنجه، سرکوب، کُشتن، زندان، بعد اعدام کردند، موسوی دستگیربشه ایران قیامت میشه، به خودم گفتم و حتی به بازجویان بسیاردوست داشتنی اما خشن و از انسانیت بدور گفتم: این بار این شعله ها خاموش شدنی نیست. حالا همه ما زندانیان سیاسی، جنبش سبز، هیچ! بیش از یکسال است که موسوی و کروبی و زهرا رهنورد را به اسارت گرفته اند اما آب از آب تکان نخورد.
با خود فکر میکردم؛ آیا این مردم همان هایی هستند که سال ۵۶ و۵۷ دیده بودم، خود پاسخ خود را دادم، شاه بویی از انسانیت برده بود، لازم باشد خامنه ای همه را میکشد تا جمهوری اسلامی زنده بماند، نگاهی به روزنامهء حکومتی انداختم مدتی است فقط ایران و همشهری میدهند، حتی کیهان را قطع کرده اند. دیگر دو جناح اندرونی حکومت یعنی پایداری و جبهه متحد برای تقسیم غنایم آنگونه به جان هم افتادند که نگو و نپرس. اینها که از خود بدتر میگویند پس چرا ما زندان هستیم دراین مورد در حقیقت افتادم سرانجام چه باید بودن؟ ما که دسترسی به رسانه های آزاد نداریم. ولی همین صدا و سیمای اسلامی انحصاری حکومت را که میبینیم با خود میگوییم، راستی که از سماجت بحرینیها و شجاعت سوریها در شگفتم.
سوریها از همین حالا دیکتاتور حاکم را به خاک ذلت بنشانده اند که براستی برود، بحرینیها نیز دست بردار نیستند ولی خداکند که مثل ما از چاله به چاه نیفتند. کاش جوانان بحرینی از انقلاب ما درس بگیرند، اگرچه هرکس حق داردآنچه را که دوست دارد تجربه کند.
شنیدم که در بیرون زندان گرانی و تورم بیداد میکند، حکومتیها نیز تقصیرها را به گردن هم می اندازند. حکومتیها که به خود واگذاشته شده اند، جنگ قدرت برای اشغال کرسیهای مجلس فرمایشی و ریاست جمهوری آینده و چانه زنی باقدرتهای غربی برای اینکه مصالحه ای صورت بگیرد و اینها پول نفت را بگیرند و حکومت کنند و اپوزسیون بیرون مرز نیز، بقدری درگیر مسایل فراوان و مهم خودش است که کمتر به امور دیگر میپردازد، باخود فکر کردم تکلیف این ملت ستم دیده با اینهمه رنج فراوان چیست؟ چیزی به نظرم رسید که مایه آرامشم شد، که این مردم خود میدانند چه کنند، تو بهتر است کار خود را انجام بدهی، کار تو این است که با شکیبایی دوران مبارزه و حبس را تحمل کنی و دیگران را به شکیبایی در راه مبارزه تا رهایی دعوت کنیم. بسیار خوب، من راه مقاومت را برگزیدم و ادامه میدهم. مردم نیز خوب میدانند چه کنند.
به دانشگاه و مجید افتخار میکنم
جنبش سبز زنده باد زیرا که مبارزه برای آزادی، عدالت، دمکراسی و حقوق بشر بشدت ادامه دارد
حشمت الله طبرزدی
بند ۱۲ زندان رجایی شهر کرج
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر